مرثیه ای برای یک دانشجو

۱۳۸۶ دی ۱۸, سه‌شنبه

مرثیه ای برای یک دانشجو

سلام دانشجو . میله ها حالشان خوب است ؟! بازجو ها باز هم بد و خوب میشوند ؟ کار و بارچطور است ؟! بی شک دوستانی پیدا کرده ای و حال دیگر تنهایی انفرادی را پشت سر گذارد ای . از مادرت پرسیدی حالشان خوب است دل دل میزنند برای دیدنت . با قلبی شکسته و با چشمی گریان برایت دعا میکند . نگرانی هم که ای میدانی خوب روزهای سختی است ...اشک میریزد و میشمارد تا به روز آزادی نا نوشته ناخوانده برسد !




معادله را میبینی مادرت آزادی تو را میخواهد و تو آزادی ملتت را ،تو و مادرت میشوید یک ملت و مادر من از مادر تو می آموزد اگر که من از تو بیاموزم که باید بیهوده زیست جانوروار
نداشته باشم .

آری میدانم که تو:

هرگز از مرگ نهارسیدی

اگرچه دستانش از ابتذال شکننده تر بود

میدانم که تمام هراس تو

مردن در سرزمینی است

که مزد گور کن از آزادی آدمی افزون باشد

نامه ای دو سه خط حرفی ، کمی آغوش بفرست ، بیا که همکلاسی ها در تک تک واژه های بودن تو را میخوانند.




نقطه بازی میکنند

تیک و تاک ساعت باز هم بازی میکنند

تا رهایی باز هم بازی میکنند ।


















کمپین آزادی برای سعید حبیبی و دانشجویان در بند
کمپین آزادی برای مهندس حشمت الله طبرزدی
کمپین آزادی برای عمادالدین باقی
کمیته تلاش برای رهایی مازیار سمیعی
کمپین آزادی برای نسیم سلطان بیگی
کمپین آزادی برای محمود صالحی
کمپین آزادی برای دانشجویان پلی تکنیک
دانشجویان دستگیر شده ی چمران اهواز را آزاد کنید
Powered by: Blogger
Based on Qwilm! theme.